وبلاگ ادبی من

اینجا حیاط خلوتیست برای گذر از زندگی ....

وبلاگ ادبی من

اینجا حیاط خلوتیست برای گذر از زندگی ....

هدف زندگی

       تا الان که یه مقداری از راه زندگی رو پشت سر گذاشتم و اینده هم تقریبا" نامعلومه ... 

 اصلا" نمیدونم هدف از زندگی چیه ... مثله یه احمق کله خراب دور خودم میتابم ..  

بعضی مواقع به بعضیا قبطه میخورم .... هیچ وقت خودم رو از کسی بالاتر نمیبینم ... فکر میکنم ادم نیمه با حالی هستم  ... ولی ... حالا که چی ؟ میشه رفت سر یه کاری و یه زندگی یه نواخت رو اداره کرد و ... بعدش چی ؟ وقتی به اخر خط رسیدی به پشت سرت نگاه میکنی و میگی کاشکی این کارو میکردم کاشکی اون کارو میکردم... اما حالا که اول راهم ...  

     عجب جای مزخرفی گیر افتادیم ... مسخره تر از همه اینه که هیچ حس بدی هم نیس . 

     بی تفاوتی محض وگیجی مفرت ... مثله اینه که یه سقوط ازاد بی نهایت داری که اصلا" هم نمیترسی.  

                               

نظرات 8 + ارسال نظر
کژال چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ http://www.barbazooee.blogfa.com

سلام مرسی که خوشحالم کردی و اومدی بم سرزدی

یاغی چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ http://www.dislike.blogfa.com

این حس مشترک
منم همین حس و دارم
تلخه گسه
اما بگو ارووم این هم بگذرد

نمیخام بگم

مارال چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ب.ظ http://www.lovealonemee.blogfa.com

سلام.مجدد.من که همیشه سرمیزنم.بعدشم بچه به این خوبی معلومه که کاراشم خوبه.
راستی این مطلبت واقعیت بود و برای بیشترماها اتفاق افتاده بود.اپ جدید کردی مارو خبر نمی کنی باید خودمون سر بزنیم.

شرمنده..خبرت میکنم

raha پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ http://ashegh-bashi.blogfa.com

سلاااااااااام جیگر عاالی بود[نیشخند][خنده][خنده][نیشخند]
مرسی اگه بهم سر بزنی[زبان]
وبرام بوووووووسایه شیرینتو بزاااااااااری[قلب][بوسه][خجالت][بوسه][قلب]
حتما بیییییییییییییا[گل]وبت عالی بووووود[گل]اگه دوست داشتی بلینکم تا بلینکمت[چشمک][لبخند][چشمک]

بووووووووووووووووووس[بوسه][بوسه][بوسه]
[بدرود][خونسرد][رضایت]بای تا های[رضایت][خونسرد][بدرود]

مارال پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ http://www.dontfogetyou.blogfa.com

سلام.راستی اون ادرس قبلی رو عوضش کردم و الان ادرس جدیدم رو بالا زدم.راستی یه وب با دوستام زدیم.خوشحال میشیم سربزنی.
www.bigonahvalimahkoum.blogfa.com

مارال جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ http://www.dontfogetyou.blogfa.com

سلام.چقدر خوشحالمون کردیا
نامرد....
راستی درمورد عید نمی نویسی......

shina چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:18 ب.ظ http://shina20.blogfa.com

salam eydet mobarak.delam kheili gerefte...

مهتاب جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:43 ب.ظ

ببین ممکنه که این حس واسه خیلی از ماها صدق کنه.اما اگه بهش دامن بدیم زندگیمون پر میشه از جمودیت و خمودی.انسان دارای اراده است.و این اراده یعنی همه چیز.یعنی یه قدرت استثنایی.شاید از نظرت دارم اغراق می کنم.ولی نه من بهشون ایمان دارم.من خودم همیشه دنبال هیجانم.از یکنواختی بدم میاد.پس به راحتی بهش رنگ تنوع رو میدم.چون تواناییش رو دارم.تو هم داری.مطمین باش.میتونی امتحان کنی.بهت پیشنهاد میدم کتاب(چه کسی پنیر مرا جابجاکرد؟)و(راز)رو بخونی.قطعا بهت کمک می کنه................ راستی چرا بعضی از دوستات اینجورین؟جسارت نباشه ها.........ولی ملاحظه هم خوب چیزیه.اونم توی یه وبلاگ عمومی و ادبی.میدونی چون می شناسمت گفتم .آخه اگه رعایت نشه بقیه از چشم تو می بینن.....ببخشید اگه سرتو درد آوردم.مطالبت عالین.موفق باشی

سلام به تو دوست خوبم . این دو تا کتاب رو که گفتی من خیلی وقت پیش خوندم شاید چندین سال پیش که تب این جور کتابا مد بود . ولی این حسی که موقع نوشتن اون مطلب داشتم یه حس بد احمقانه ای بود که توام با خلسه ی احمقانه تری بود نمیدونم ولی شاید تو این مواقع ادم باید یه وضعیتی بین خوشی و ناخوشی رو تعریف کنه : سرخوشی .
در مورد اون دوستایی هم که گفتی نفهمیدم کدوما رو میگی ... بعد بیا در گوشم یواشکی بگو ok ... در

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد