یادته بهت گفتم:
(شاید سالها بعد در میان جاده ها..بی تفاوت از کنارم بگذری و بگویی..آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود)...
گفتی : فکر اون سالهای بعد آتیشم میزنه...امیدوارم هیچوقت از راه نرسه...
اما...دیدی که چقدر زود رسید..تو دیار ما سالهای بعد در چند ماه خلاصه میشن و خیلی زود میرسن....
امروز همون سالهای بعد بود...
فقط ای کاش آرام تر از کنارم میگذشتی...غم را با هزار بدبختی خوابانده بودم
به به .. چقدر قشنگ بود . مو به تنم سیخ شد . کلا" 4 بار خوندمش
فقط خوندنش مو به تن آدم سیخ می کنه...فک کن حالا تجربه کردنش چی به روزگار آدم میاره:(