حال
هیچ از غم ایام به دل راه مده اندیشه ی امروز به بیگاه مده
دیروز برفت و با هزاران شد یار یک لحظه ی خوش به ملکت شاه مده
طوطیا
کی شد نظری به ماه غمخانه کنی دستان مرا طوطی میخانه کنی
از یک صنمی باده به خط آخر ... بستانی و یک دل ز لبش تازه کنی؟
جام پر می
پنهان منه این خنده که در دل داری یک گام به هفتاد و دو منزل داری
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی ... لیکن مشنو که جام , پر می داری