وبلاگ ادبی من

اینجا حیاط خلوتیست برای گذر از زندگی ....

وبلاگ ادبی من

اینجا حیاط خلوتیست برای گذر از زندگی ....

دیوونگی

امروز یه دیوونه ای رو تو خیابون دیدم .. وایستاده بودم , داشتم با دوستم حرف میزدم  .. اومد جلو و گفت چند تا بچه دارم و زندگی سخت شده و از این حرفا ... .اولش با رفیقم حرف میزد ببینه پول بهش میده یا نه .. جوابش منفی بود ; بعد یه خورده این ور رو اون ور و نگاه کرد و رو به من کرد و گفت :   پول نمیخای؟

بی برنامگی ...

یک توصیه ی مهم بهتون میکنم ... هیچ وقت بدون برنامه کار نکنید .  احمقانه ترین کار ممکن که اگه پت و مت رو بیاری واسشون تعریف کنی ... پیشت لنگ میندازن . تا حالا شده سه روز تو یه شهر بمونین ولی هیچ کدوم از دیدنی های شهر رو نبینین ... صبح تا 11 بخوابین و بعد از ظهر تا 6 , بعد هم به بهونه ی شلوغی محوطه ی اثار تاریخی دور خیابونا چرخ بزنین . 

ما این کارو کردیم و شد . خیلی خندم میگیره ... ولی باید بزنیم تو سرخودمون. واقعا" که. 

سفر

بعد از یه مدتی چد نفری رفتیم سفر ...با کلی اصرار از یکی از بچه ها ...بی حال شدم انگار ...  هیچ حس خاصی ندارم .مثل اینه که توی خونه باشم پای تلویزیون . دیگه مثله بچگیام نیستم که کلی ذوق و شوق واسه سفر رفتن (مشهد) داشتم که شبش خوابم نمیبرد تا صبح. حالا تا صبح میخوابم زورکی از خواب بیدار میشم و راهی. شیرازم  , شهر شلوغه,زیاد هم تمیز نیس , شکوفه هایی که تازه سر زدن بوی خوبی میدن. یه منظره تو ذهنم ذخیره کردم که نمیدونم کجاس . از بس که دور خیابونا بیخود ول گشتیم. بازم صدای گنجشک میاد.

بهار

 

عید است و بهار و سبزه و یک دل شاد            نرگس به طلوع صبح یک غنچه بزاد 

با شکفتنش خنده به زنبور رسید                زنبور به نوش می  ثبات از کف داد 

 

بهشت

 

این که میگن همه ی آدما آخرش میرن بهشت درسته؟