وبلاگ ادبی من

اینجا حیاط خلوتیست برای گذر از زندگی ....

وبلاگ ادبی من

اینجا حیاط خلوتیست برای گذر از زندگی ....

خوش به حال

بعضی مواقع یه حس غریبی به سراغم میآد . یه حسی که خوشاینده . میشه گفت بهترین حسیه که تا حالا تجربش کردم و میکنم .نمیدونم من فقط این جوریم یا کس دیگه ای هم هست ؟   تقریبا" با هربار سنتی گوش دادن پرواز میکنم . بعضی مواقع بغض گلوم رو میگیره , پوست سرم سفت میشه , بیشتر موهای بدنم سیخ میشه و خلاصه میرم تو هوا . سه تار شنیدن یه حس دیگه داره ... ماهور رو که میشنوی انگار بال درمیآری ; فرقی نمیکنه توی ماشین دم ظهر تو ترافیک باشی یا نصفه شب تنها روی مبل با یه قهوه ی داغ. الان میفهمم که واقعا" تو این دنیا هیچی مهم نیست ; هیچیه هیچیه هیچی .... انگار ما واقعا" واسه یه چیزی با ارزش تر از پول درآوردن و موفق شدن و ...  به دنیا اومدیم . انگار فرقی بین ما آدما نیس . انگار همه یک روح  هستیم در 6745878745  بدن . انگار تو این دنیا هیچ چیز مهم نیست , جز ... . 

ببخش ولی فراموش نکن

فکرو فکر و فکر....هرچی بیشتر فکر میکنی یه چیزی تو سینت هست که بیشتر میسوزه....میگن :هروقت دل کسیو شکوندی یه میخ بکوب به دیوار وقتی تونستی اون دلو دوباره بدستش بیاری میخه رو دربیار...ولی می بینی که جاش مونده....حالا جای اون میخ خیلی عمیق رو سینم مونده...فقط دوس دارم یه خواب خیلی عمیق برم بعدش که بیدار شدم بگن همه چی دروووووووووووووووووووووغ بوده....

واسه آزادی همه دلای اسیر صلوات


رهایم  میکنی اما چه سود دیگر مجالی نیست

                                      در زندان تو باز است ولی پای فراری نیست

چگونه ساده بگریزم ازین محبس من بیدل

                                         که ماند آدم بی دل  چونان کشتی اندر گل


بیخیال

آآآی آدمای زنده که مرده ترینین  / وقتش رسیده چروک رو تو آینه ببینین

یه امروز,

 تو رو خدا انقدرسخت نگیرین  / شاید برین و نشه که فردا رو ببینین

اندازه

پندی کنمت,نیک به خود گیر و به ره آر                   (اندازه نکو) هیچ نیاید به یکی کار

گر در طلب ملکت و هم عیش مدامی                    از دست قدح افکن و کن خمره گرفتار

(اندازه نکو) = اعتدال , میانه روی

نگاه

یادم میاد چند وقت پیش یکی از دوستام به یه دختر خانوم بسیار زیبا و با وقار علاقمند شده بود . راجع بهش زیاد صحبت میشد . توصیفاتش با اون چیزی که من میدیدم بسیار تفاوت داشت . از نظر اون زیباتر از این دختر نبود و از نظر من ... چرا . یه شب بهش گفتم به این دیوار نگاه کن هر چی بیشتر بهش نگاه کنی بهش علاقمند میشی .اون قدر علاقمند میشی که شاید بخای جونتم واسش بدی . 

 حالا من ... میخام تا ابد بهت خیره بشم .

نوروز

 چون کام جهان بر لب نوروز نشست                     گل کرد درخت و بر شبم روز نشست 

      باد خنک از تازه چمن داد نوید                         بر سیاهه مو تار شب افروز نشست 

عطر بهار

            عطر چمن تازه و آوای هزار                     هر لحظه دهد بشارت از روی بهار

     ابریست در آسمان و گریان گشته                   چون سیف به راه است و زمستان به فرار