رهایم میکنی اما چه سود دیگر مجالی نیست
در زندان تو باز است ولی پای فراری نیست
چگونه ساده بگریزم ازین محبس من بیدل
که ماند آدم بی دل چونان کشتی اندر گل
آآآی آدمای زنده که مرده ترینین / وقتش رسیده چروک رو تو آینه ببینین
یه امروز,
تو رو خدا انقدرسخت نگیرین / شاید برین و نشه که فردا رو ببینین
پندی کنمت,نیک به خود گیر و به ره آر (اندازه نکو) هیچ نیاید به یکی کار
گر در طلب ملکت و هم عیش مدامی از دست قدح افکن و کن خمره گرفتار
(اندازه نکو) = اعتدال , میانه روی
یادم میاد چند وقت پیش یکی از دوستام به یه دختر خانوم بسیار زیبا و با وقار علاقمند شده بود . راجع بهش زیاد صحبت میشد . توصیفاتش با اون چیزی که من میدیدم بسیار تفاوت داشت . از نظر اون زیباتر از این دختر نبود و از نظر من ... چرا . یه شب بهش گفتم به این دیوار نگاه کن هر چی بیشتر بهش نگاه کنی بهش علاقمند میشی .اون قدر علاقمند میشی که شاید بخای جونتم واسش بدی .
حالا من ... میخام تا ابد بهت خیره بشم .
چون کام جهان بر لب نوروز نشست گل کرد درخت و بر شبم روز نشست
باد خنک از تازه چمن داد نوید بر سیاهه مو تار شب افروز نشست
عطر چمن تازه و آوای هزار هر لحظه دهد بشارت از روی بهار
ابریست در آسمان و گریان گشته چون سیف به راه است و زمستان به فرار